_ مقصر خودت هستی که نشسته ای و مطالب قدیمی و کامنت ها را می خوانی._ این را که نمی شود گفت تقصیر._ پس چه؟_ مگر ندیدی که آلپ دکلمه ای از من خواست
برای خوابیدن شب؟ من هم شعری از شاملو خواندم با چاشنی love theme از andre rieu _ خب چه ربطی داشت الان؟_ ربطش این است که شعر تمام شد اما نخوابید و تکرار آهنگ را خواست با شعر دیگر._ پسر بچه ی ۶ ساله؟_ آن قدرها هم عجیب نیست پدر یک تیرماهی ۶ ساله ی پراحساس بودن!_ بگذریم ، بعد؟_ بعد با خودم گفتم از نوشته های خودم بخوانم. تمام نوشته هایم در این بلاگفای بی شعور است که عکس آن مرد چسبیده به زمین را پاک کرده و دیگر پیدایش نمی کنم._ جایش در وبلاگت بدجور خالی است!_ خیلی دنبالش گشتم اما هرگز پیدایش نکردم. حوصله ام رو به پیری است و خب زیاد هم نشد پیگیرش باشم ، شاید هم آن قدر در این زمین گلی ماند تا خودش هم با همان ، عجین شد و درونش دفن._ دفن و عجین با وبلاگت شاید._ بعد که آن مطلبی که مربوط به دخترک فال فروش را خواندم و خوابید ، کامنت ها را باز کردم._ خب پس دیدی مقصر خودتی!_ شاید ، اما اعتراف می کنم ، بدجور دلم هوای دوستان وبلاگی ام را کرده. کامنت هایشان درست مثل ریل بود برای قطار نوشته هایم._ که هوهو بکشد و بی وقفه برود و کشف کند و تراوشات معیوب مغزت را بیرون بریزد؟_ تراوشات معیوب مغزم؟ نه ، تراوشات مغز معیوبم._ فرقی در اصل قضیه نمی کند با کلمات بازی نکن._ بازی نکردم ، کاش میشد
بلندگویی دستم بگیرم که بلندی صدایش ، می توانست کل ایران را درنوردد ، بعد با صدای بلند بگویم: _ ((آی ، ای تمام دوستانی که زمانی خودتان می نوشتید و کامنت هایتان چشم و چراغ وبلاگم بود ، کجایید؟)) همین را می خواستی بگویی؟ _ بگویم چرا نمی نویسید؟ چرا نیستید؟ هیچ پلتفرم و اپ و سای برای نقطه یا داستان گمشدگان روزهای تولد...
ادامه مطلبما را در سایت برای نقطه یا داستان گمشدگان روزهای تولد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ghabrestanekhalish بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1402 ساعت: 16:33